نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره
ازدواج من و باباازدواج من و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 12 روز سن داره

روزنه های امید

شعبان

شعبان و شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقیة الله آمد با جلوه سجاد ، ابوالفضل و حسین یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد میلاد سومین اختر آسمان ولایت وامامت حضرت امام حسین(ع) و امام سجاد (ع) وحضرت ابوالفضل (ع) وحضرت ولی عصر حضرت مهدی (ع) را به همه شیعیان و دوستداران ولایت تبریک می‏گویم. ...
21 خرداد 1392

مسابقه وبلاگی

ممنون از دعوت مهسای عزیزم ... مسابقه : 1. بزرگترین ترس زندگی شما ؟ از دست دادن عزیزانم 2. اگر 24 ساعت نامریی می شدی، چی کار می کردی؟ هیچ وقت دوست نداشتم نا مرئی بشم و یواشکی جایی برم 3.  اگر غول چراغ جادو، توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفی شما را داشته باشد،‌ آن آرزو چیست ؟ میدونم که پسرم دیگه هیچ وقت زمینی نمیشه اما اگه این غول و داشتم زنده شدنش و آرزو میکردم   4. از میان اسب، پلنگ، سگ، گربه و عقاب کدامیک رو دوست داری؟ اسب 5. کارتون مورد علاقه دوران کودکی؟ فوتبالیست ها , تام . جری,جودی ابوت 6. در پختن چه غذایی تبحر ندارید؟ تقریبا دستپختم خوبه و همه ی غذاهارو بلدم درست ...
19 خرداد 1392

برای بهانه ی زندگی ام ...

این روز ها برایم سخت میگذرد .. و فقط فکر کردن به تو آرامم میکند ... روزها کند و خشک و مبهم ... یکی , یکی جای خود را به دیگری میدهند ... ولی من هنوز هم خسته ام ... خسته ام از این همه هیاهو ... خسته ام از این همه تنهایی ... و خسته ام از این همه اتفاقات تلخی که پیش می آید و من باید هر روز منتظر یک اتفاق یا خبر باشم ... با همه اینها هر وقت به تو , به بودنت و داشتنت می اندیشم تمام وجودم مملوو از عشق میشود و تو همه ی معنای عشقم هستی ... به فردایی فکر میکنم که تورا در آغوش خواهم گرفت و لالایی های عاشقانه ام را فقط با تو تقسیم خواهم کرد ... زیرا تو تکه ای از وجودمن هستی ... تو که باشی , خدا که باشد من از فردای مبهم نمیترسم ... و به...
19 خرداد 1392

یه خواب...

سلام دونه سیبم خوبی مامان ... منم خوبم .. تو که باشی من همیشه خووووبم .... دیشب خواب دیدم رفتم خرید واسه شما .... چقدر شیرین بود ... مثل عسل... قسمت جالب این خواب این بود که همه ی لباسها هم دخترونه بودن یعنی شما دختری ؟ البته برای من و بابایی اصلا فرق نمیکنه همین که هستی ... همین که سالمی ... برای ما کافیه ... جنسیتش مهم نیست ... مهم برای ما وجود نازنینته ... ولی مامانی خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم بدونم دختری یا پسر تا بتونم برم برات خرید کنم ... دونه سیبم .... خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم ...   ...
8 خرداد 1392

دونه سیبم

سلام عشق مامان ... امشب رفتم دکتر تا شاید روی ماه شمارو ببینم اما نشد ... آخه قربونت برم شما اینقدری کوچولو بودی که دیده نمیشدی و خانم دکتر به زور تونست شمارو ببینه... و نتیجه این شد که شما الان 6هفته و  1 روزته و هنوز خیلی کوچیک هستی و ضربان قلب نازت هنوز قابل دیدن نیست ... یه کوچولو نگرانت هستم ... البته خانم دکتر گفتن که اون ته مها یه چیزی میزنه اما واضح نیست و باز برای 20 خرداد بهم وقت سونو دادن .. مامانی من که جز دعا برای سلامتیت کار دیگه ای از دستم بر نمیاد ... خودتم برای سلامتیت دعا کن فرشته ی نازم ... انشالله 2هفته دیگه که رفتم قلب نازت صحیح و سالم بزنه برای همیشه ... دونه سیبم ... خییییییییییییییییییییییی...
7 خرداد 1392

برای تو ...

تو دلیل هر آغازی برای من ... تو خود عشقی... و من چه عاشقانه دوستت دارم ... همسرم ... تکیه گاه من در روزهای سخت ... امید من ... دلیل خنده های من ... دوستت دارم ... روزت مبارک .... ...................... دونه ی سیبم  اصلا فکرشم نمیکردم که تو عیدی ما تو این روز باشی ... خدارو شکر میگم که تورو بهمون داد تا زندگیمون با بودن تو قشنگتر بشه ...   ...
3 خرداد 1392
1